گزارت بر مزار كهنه ام بود
بگو اين بي نصيب خفته در خاك
يه روزي عاشق و ديوانه ام بود
گزارت بر مزار كهنه ام بود
بگو اين بي نصيب خفته در خاك
يه روزي عاشق و ديوانه ام بود
مجنون دور خودش می چرخید. مجنون لیلی را نمی دید و رفتنش را...
لیلی گفت: کاش مجنون این همه خودخواه نبود. کاش لیلی را می دید.
خدا گفت: لیلی بمان- قصه ی بی لیلی را کسی نخواهد خواند.
لیلی گفت: این قصه نیست. پایان ندارد. حکایت است... حکایت چرخیدن.
خدا گفت: مثل حکایت زمین- مثل حکایت ماه- لیلی بچرخ...
لیلی گفت: کاش مجنون چرخیدنم را می دید. مثل زمین که چرخیدن ماه را می بیند.
خدا گفت: چرخیدنت را من تماشا می کنم- لیلی بچرخ....لیلی چرخید و چرخید و چزخید.
دور دور لیلی است. لیلی می گردد و قصه اش دایره است.
(( لیلی بگرد- تنها حکایت دایره باقی است...))
دوستان عزیز این مطلب رو تابستان یکی از دوستان فرستاده بود.
خیلی سعی کردم که ازنوشته ی دوست عزیزم کپی نکنم ولی
دلم نیومد که شماها از این نوشته بی نصیب نمانید.
بهترین دوستام بهم گفتن : عشقت داره بهت خیانت میکنه !
گفتم :میدونم
گفتن : دوست نداره
گفتم :میدونم
گفتن : یه روز میذاره میری تنها میشیا !!!!
گفتم : میدونم
گفتن : چرا آخه ولش نمی کنی !!!!!
گفتم : این تنها چیزیه ک نمیدونم
اما اون رفتو منو تنها گذاشت واقعا چرا ؟؟؟؟
شاید من بد بودم شاید ازمن خوشش نمیومد !!!!!!!
پس چرا میگفت دوست دارم چرا میگفت عاشقتم
خــــــــــــــــــــــــــــــــــدا فقط تو میتونی کمک کنی ب دادم برس
فراموش مکن تا باران نباشد رنگين کمان نيست تا تلخي نباشد شيريني نيست و گاهي همين دشواري هاست که از ما انساني نيرومند تر و شايسته تر مي سازد خواهي ديد ، آ ري خورشيد بار ديگر درخشيدن آغاز مي کند
در دادگاه عشق قسمم قلبم بود، وكيلم دلم بود
و حضار جمعي از عاشقان و دلسوختگان
قاضي نامم را بلند خواند و گناهم را دوست داشتن
تو اعلام كرد پس محكوم شدم به تنهايي و مرگ
كنار چوبه ي دار از من خواستند تا آخرين خواسته ام را بگويم
و من گفتم به تو بگويند:
دوستت دارم
عاشقت بودم و ديوانه حسابم کردی
آشنا بودم و بيگانه خطابم کردی
گفته بودم چو بيايی غم دل با تو بگويم
چه بگويم، که غم دل برود تا تو بيايی!
شیشه دل را شکستن احتیاجش سنگ نیست این دل با نگاهی سرد پرپر می شود با
خودم عهد بستم بار دیگر که تورا دیدم ... بگویم از تو دلگیرم ولی باز تو
را دیدم و گفتم : بی تو میمیرم
چه کسی می گوید:
که گرانی شده است؟
دوره ارزانیست:
دل ربودن ارزان...
دل شکستن ارزان...
دوستی ارزان است
دشمنی ها ارزان!
تن عریان ارزان!
آبرو قیمت یک تکه نان...
و دروغ از همه چیز ارزان تر!
قیمت عشق چقدر کم شده است کمتر از آب روان!
و چه تخفیف بزرگی خورده قیمت هر انسان...
ای که بر جنس مخالف متمایل باشی
پند من گوش بگیری اگر عاقل باشی
گر روی پاک و مجرد چو مسیحا به فلک
به از آن است که چون من متاهل باشی
بی دل و جربزه بگذار صدایت بکنند
شرط آزادگی آن است که بزدل باشی
اگر امروز دو تا مشکل کوچک داری
متاهل که شوی مخزن مشکل باشی
هر چه درد و مرض و مشکل و بیماری هست
آخرین ورژن آن را همه شامل باشی
پسرم خر نشوی مهریه ناقابل نیست
تو خودت بیشتر از مهریه قابل باشی
قورمه سبزی زن خانه لذیذ است ولی
بهتر آن است که قانع به فلافل باشی
برو و کیف جوانی ببر ای دیوانه
تا به کی در کف یک دختر خوشگل باشی؟
رسد آن روز که چون موزه ی عبرت گردی
اگر از پند من غمزده غافل باشی
رخت داماد فقط دیدنش از دور خوش است
ترس دارد که در آن شکل و شمایل باشی
تا که آقای جهانی برو آقایی کن
وای از آن روز که چون من خر منزل باشی
گل بنفشه = به معنی نجابت و کم رویی.اندیشه ناگفته.پاکدامنی و فروتنی.
گل مریم= لذت بردن
گل میخک = جواب مثبت به در خواست عشق
قاصدک = وفاداری - خوشبختی و صداقت
نسترن = احساس همدلی و تقاضای دوست داشتن
رزماری = یادآوری خاطرات گذشته
گل سرخ = نشانه عشق و زیبایی
آفتابگردان = ستایش. غرور و پرستش
اقاقیا = عشق پاک
کاملیای صورتی = در آرزوی رسیدن به یکدیگر
رز سفید = عشق پاک و فرخنده
زنبق سفید = عفت و پاکدامنی
نرگس = غرور و خودبینی
زمین جای قشنگی نیست
من از اهل زمینم.خوب میدانم که گل در عقد زنبور است.
اما یک طرف سودای بلبل دارد
و یک طرف خال پروانه را هم دوست میدارد.
من از جنس زمینم
خوب میدانم که اینجا جمعه بازار است.
و دیدم عشق را در بسته های زرد کوچک می دهند.
در اینجا قدر مردم را به جو اندازه می گیرند.
در اینجا شعر حافظ را به فال کولیان در به در اندازه می گیرند.
نیا باران
پشیمان میشوی
زمین جای قشنگی نیست.
چهره ام هرگز پریشانی نداشت
برگ های آخر تقویم عشق
حرفی از یک روز بارانی نداشت
کاش می شد راه سوخته ی عشق را
بی خطر پیمود و قربانی نداشت
بسیار می ترسم.. که عشق به عادت تبدیل شود. بسیار می
ترسم.. که این رویاها بسوزد و لحظه ها منفجر گردد. بسیار
می ترسم.. که شعر پایان پذیرد و تمایلات ، خفه شود. بسیار
می ترسم.. که ماه نباشد که دیگر ابری در آسمان نماند که
باران نبارد که درختان جنگل ها باقی نمانند پس ..خواهش می
کنم مرا در میان کلمات بکاری ...
خودت گفتی بام من میمونی
با من بمان و هیچگاه از کنارم نرو...
تو باشی من نفس میگیرم ، تو باشی من جانی تازه میگیرم...
با من باش ، تا آخرین نفس ، تا لحظه ای که جان دارم
عزیزم...
ای تمام هستی ام تو تمام زندگی منی ، با من بمان و زندگی
را از من نگیر!
مگر به جز تو چه کسی در این دنیا دارم ؟
تو تنها کسی هستی که دیوانه وار دوستش دارم ، تو تنها کسی
هستی که همدم شب
و روزم و رفیق لحظه های زندگی ام است ...
ای همدم شب و روزم با رفتنت شبهایم را بی مهتاب و روزهایم
را مثل شبهایم نکن !
ای رفیق لحظه های زندگی ام ، این لحظه های زیبای با تو
بودن را از من نگیر !
همه دلخوشی ام تویی ، بهترین لحظه زندگی ام آن لحظه است که
در کنار تو هستم و
در آن چشمهای زیبایت نگاه میکنم و آرام با صدای آهسته
میگویم که دوستت دارم
عزیزم...
بمان که با ماندنت در کنارم یک دنیا خوشبختی را به من هدیه
میدهی !
ای زیباترین زیبایی ها ، ای مظهر خوبی ها ، ای تو لایق
بهترین ها با منی که بدجور
دیوانه آن قلب مهربانت هستم بمان و با رفتنت زندگی را به
کامم تلخ نکن !
با رفتنت من نیز از این دنیا خواهم رفت ، گفته بودم که این
دنیا را بدون تو نمــــــــــــــــــــــــیخواهم!